۱۳۸۸ آذر ۲۱, شنبه

راه حلی اساسی برای پیشبرد جنبش صلح جویانه سبز

آیا تا بحال از خود سوال کرده اید که چه کسانی دست به خشونت می زنند؟ آیا تا بحال چهره کسی را که به دیگری تعرض می کند را در ذهن خود تصور کرده اید؟

حالا باهم در این رابطه دست به کشفیات تکان دهنده ای می زنیم که راه را برای زندگی کردن در جریان سبز هموار می کند.

همواره تفکرات و تصورات انسان شکل دهنده رفتار او بوده اند یعنی همواره ما قبل از اینکه دست به اقدامی بزنیم حال و هوای خود را با آن منطبق می کنیم سپس اقدام متناسب آن خود بخود شکل می گیرد. وقتی که حال کسی خراب است همانطور که از اسم آن نیز پیداست رفتار او چیزی جز خرابی نمی تواند باشد. وقتی شما دست روی کسی بلند می کنید هرگز در حال خوشحالی این کار را نمی کنید و اگر همین الان که این متن را می خوانید چهره یک انسان شکنجه گر را تصور کنید می توانید آن حجم خشونت و عصبانیت مخرب را لمس کنید. ای بسا شما هم اگر در این سطح پایین از خشونت و عصبانیت و غم فرو بروید دست به چنین کاری بزنید. باز هم تصور کنید که یک آدم لبخند بر لب بیشتر پذیرای حرف شماست یا یک انسان سرشار از خشم و در حال جوشش از درون؟

برای آزمایش چند لحظه لبخند بر لب بگیرید و تصور کنید که شخصی به شما انتقاد می کند. در این حال احتمال اینکه با منطق خود جواب او را بدهید بیشتر است یا اینکه در حال لبخند زدن به او حمله کنید بیشتر است؟ تحمل مخالفت در کدام حال آسان تر است؟

بنا بر این باید همواره به خود یادآوری کنیم که راه حل نهایی خشم و پایین آوردن حال خوب به سطح عصبانیت نیست بلکه راه حل در امتداد لبخندی است که از احوال خوب و رضایت قلب تک تک ما سرچشمه می گیرد. تصور اینکه چقدر خوب می توان یک جنبش انسانی را پیش برد و چقدر خوب پیش خواهد رفت متضمن تداوم استحکام قلبی تک تک ما سبز ها است. من شخصا بار ها در اثر برخوردهای ناگوار عزیزانی که با خشونت با من برخورد می کردند دچار عصبانیت شدم اما به مرور یاد گرفتم که هر بار که عصبانی شدم به خودم یاد آوری کنم که حرکت من در گرو نگاه من از ورای نگاه کوتاه فرد مقابلم است. چرا که من به آینده ای زیبا می اندیشم که در آن همگی در احوال خوب بسر می برندو همه برای مشکلات خود راه حلی بجز باتون و چماق پیدا می کنند. راه حلی که خیر همگان در آن نهفته است. راه حلی که قلب هیچ انسانی در آن از ترس نخواهد لرزید. راه حلی که در آن هیچ کسی به امید یک نفس هوای تازه و قدری نور آفتاب از لای سوراخ درب به بیرون خیره نمی شود.

به یاد داشته باشیم که افرادی خواسته و ناخواسته در تلاش برای پایین کشیدن سطح حال و هوای ما هستند و این فقط خو من هستم که می توانم او را از منظری والاتر نظاره کنم. چونان عقابی سوار بر امواج باد در اوج. و به یاد داشته باشم که هر بار عصبانیت بر من چیره شد بجای اینکه از خودم عصبانی تر بشوم و برای شکنجه خودم دست به عصبانیت بزنم ، خودم را ببخشم و از نو شروع کنم. نقطه آغاز بودن. نقطه آغاز سبز بودن من.

برکت باشیم و پیروز

۱۳۸۸ آبان ۲۱, پنجشنبه

آنچه كه تا به حال برای من مسلم بوده اینست كه نگاه نسبت به دین و آزادی همواره دست مایه تعبیرات شخصی افراد ازتعبیرهایی بوده كه با واسطه یا بی واسطه خود را به ریشه های آزادی انسان متصل میکردند . و این حاصل سخت فکر کردن ما انسانهاست . در حالی كه به نظر میرسد كه عدالت تعبیری بسیار ساده تر از این داشته باشد كه نیاز به تبیین داشته باشد. یا شاید بهتر گفتنی باشد كه سنگ محک عدالت یک چیز است . با فرو رفتن در تبیینات و تعینات شاید باز هم دست به حاشیه سازی بزنیم. آیا بهتر نیست كه سنجه را به دست همگان بدهیم تا خود بسنجند آنچه برای عدالت لازم است؟ به نظر این حقیر عدالت تعریفی ندارد جز آنچه كه خیرهمگان در آن باشد. به عبارتی شاید مسولیت را به گردن انسانها گذاشتن ره کوتاهتری باشد برای رسیدن به هدف غایی كه آزادی برای همگان است. جمله ی به خاطر میآورم كه همواره در ذهن من مانده. در بخشی از کتاب اگزیسانسیالیسم ژان پول سارتر می خواندم که به نقل از مزمون اندر باب عدالت خداوند اینگونه نوشته بود که خداوند انسان را آزاد خلق کرده بگونه ای که بتواند هر الگویی از رفتار را انتخاب کند، یک دزد همانقدر آزاد است که یک حاکم. اما آنچه این دو را از یکدیگر جدا می کند نه ذات آنها که اثر آنها در درجه اول بر خود فرد است و بهایی که به سبب این الگو برای این راه می پیماید. حال این نکته مطرح است که آیا تبیین ما از یک جنبش سبز انسانی است که در خود تعداد بی شماری الگو و شخصیت را دارا می باشد بگونه ای که نوشته اند "تو خود شصت هزاری" و تمامی اینها را در خود حل کرده و نه بواسطه راندن که بواسطه عظمت خود آنها را به تعادل و پیروی از آنچه شاید بهترین تعبیرش را خاتمی می گوید "شایسته سالاری" هدایت می کند یا باز هم به رسم دیرینه چوبی به دست و پای بی قرار انسان گناهکار!! آنچه در این باب گفتنی است شاید افلاطون ها و سقراط ها بارها و بارها گفته اند و شنیده ایم و عمل نکرده ایم. هرچند من معتقدم این صدا هنوز به درستی به گوش ملت عزیز ایران زمین نرسیده است چرا که دین سالاری همواره جایگاهی ورای شایسته سالاری داشته. شاید خلقت از پایان راهی باشد تا ترتیب بودن، انجام دادن و داشتن را بجای داشتن، انجام دادن و بودن برگزینیم.

برکت باشد